دو نقطه، دو
جایی برای دویدن
۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه
تمرینات ابتدایی

جهت سوت و کور نبودن اینجا گفتم کمی از برنامه های تمریناتم برای ماراتن نیویورک بنویسم.


تمرینات دویدنی جدی و طبق برنامه بین 16 تا 20 هفته قبل از شروع ماراتن آغاز خواهد شد که می شود درست وسط تابستان دوبی و اوج گرمای این شهر. در جولای و آگوست حداقل دمای دوبی چیزی بین بیست و پنج تا سی درجه سانتی گراد است و این هم خوبی دارد و هم بدی. بدی اش این است که احتمال جراحت ورزشی در گرما بسیار بالاتر از دمای معمولی و حتی سرما است و روی تمام تمرینات یک فشار مداوم خواهد بود. خوبی اش این است که اگر بتوانم در این شرایط آب و هوایی با سلامت تمرین کنم، بدن مقاومتش بالا خواهد رفت و وقتی در هوای معمولی قرار می گیرد خیلی سبک تر و راحت تر کارش را انجام می دهد. مثل وزنه ای است که بعضی ورزشکاران در تمرینات با خود حمل می کنند و بعد از تمرینات سنگین آن را باز می کنند و آنجاست که بدن می خواهد پرواز کند.


برای جلو گیری از جراحت – که راستش را بخواهید تنها چیزی است که نگرانم می کند- تصمیم گرفتم یکماهی اصلاً ندوم و به بدن سازی بپردازم. بعد از اینکه بدنم به سطحی رسید که انتظارش را دارم دوباره دویدن را شروع می کنم و با اطمینان بیشتری به آن فشار می آورم.

تمریناتی که انجام می دهم روی سه محور متمرکز هستند: ذهنی-تمرکزی، کششی، قدرتی.


ذهنی-تمرکزی، تمرینات ایستا و آرام است که بیشتر روی تنفس و تعادل بدن تاکید دارد. بعضی از حرکات سبک یوگا جزو آن است.

کششی، روی کشیدگی عضلات به خصوص عضلات پا متمرکز است.

قدرتی، روی ماهیچه ها به خصوص ماهیچه های اطراف ستون فقرات، شکم و بالای ران متمرکز خواهد بود.


فعلاً هر تمرین با ده دقیقه دویدن آرام برای گرم کردن بدن آغاز می شود و بعد از آن نیم ساعت تا سه ربع روی حرکات کار می کنم. سعی می کنم به ماهیچه های یک قسمت دو روز پشت سر هم فشار نیاورم.

تمرینات قرار است هر روزه باشد و شنا را هم هر روز که فرصت باشد در برنامه می گنجانم.


تا اینجای کار، همین که این همه انرژی به بهانه قبول شدن در این ماراتن به وجود آمده جای بسی خوش بختی است. از صمیم قلب می گویم که برایم مهم نیست آخرش چه می شود، مهم همین مسیری است که دارد با انرژی پیش می رود.

2 Comments:
Anonymous مریم said...
سلام
پستهای قبلی رو که خوندم حسابی کنجکاو بودم بدونم برنامه ی تمرینتون چیه !

Anonymous مریم said...
فيلمی که گفتيد را نديدم . ولی داستان بيليکا حسابی اثر گذار بود ....