دو نقطه، دو
جایی برای دویدن
۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه
ماراتن نیویورک ۳
دو رقم اول شماره های دوندگان نشان دهنده ستونی بود که باید برای نقطه آغاز در آن قرار می گرفتند. درست مثل یک صف که در هر قسمت آن یکصد دونده می ایستادند. کم کم پشت درب ستون ۳۹ که جای من بود حدود سی چهل نفر جمع شدند و ساعت نه و چهل و پنج دقیقه درب باز شد و ما وارد بخش سی و نه شدیم. تمام ستون ها در یک دالان بزرگ قرار می گرفتند و بین ستون ها فقط یک طناب بود و دو نفر که ستون را کنترل می کردند.
ساعت ده طناب ها را از میان ستون ها برداشتند و دوندگان از آن به بعد باهم یکی شدند و در آن دالان به سمت نقطه شروع حرکت کردند. کم کم لباس های گرم و کلاه ها از دوندگان جدا می شد و روی زمین پر شده بود از لباس های گرم کهنه. به خاطر سرمای هوا،بعضی ها لباس ها را نگه داشتند و بعد از کیلومتر پنج و شش در خیابان روی زمین انداختند.
اندکی پیش از ۱۰:۱۰ به صورت کاملاً فشرده در هم قرار گرفته بودیم به طوری که من نمی توانستم دولا شوم تا کمی حرکات کششی انجام دهم. دستها جمع، سکوت، هیجان. احساس می کردی ماشه ای قرار است کشیده شود و یک انرژی بی نهایت را در هوا آزاد کند. آنجا دیگر فردیت معنی نداشت. وقتی تا چشمت کار می کند آدمهایی از جنس خودت می بینی، قطره ای هستی از یک دریای بزرگ که قرار است تاثیر بگیری و تاثیر بگذاری ولی تاثیری که تو می گذاری پای تو نوشته نمی شود و جزوی از آن دریاست. فکر کنم کمی هم اشکم سرازیر شد در آن فضا، الان که می خواهم بنویسم می بینم جزئیاتی بوده که بر قلم نمی آیند.
درست ساعت و ده و ده دقیقه، صدای تیری بلند شنیده شد و دوندگان در میان هلهله شروع به راه رفتن آرام کردند تا به نقطه دقیق شروع برسیم، جایی که زمان رسمی مان از آن نقطه محاسبه می شد.

نقطه شروع ماراتن نیویورک سخت ترین قسمت آن است چون درست از ابتدای پلی بسیار بزرگ آغاز می شود و دوندگان باید شیب بسیار تندی را به سمت بالا بدوند تا به وسط پل برسند وقتی به وسط پل و انتهای شیب می رسی یک مایل(۱.۶ کیلومتر) سر بالایی را دویده ای.
پل Verrazano دو طبقه است و ما در طبقه زیرین قرار داشتیم به همین دلیل از گرمای آفتاب محروم بودیم. وقتی روی پل رسیدم باد بسیار سردی در میان پل می وزید و تمام بدنم از شدت سرما درد گرفت. سمت چپ منظره بسیار زیبایی از نیویورک دیده می شد و یک کشتی آبهای رنگی در هوا می افشاند. برای فرار از سرما هیچ چاره ای نبود جز دویدن. وقتی به انتهای پل رسیدیم تابلوی ۲مایل، نشان می داد که سه کیلومتر و دویست متر دویده ایم و هنوز حدود سی و نه کیلومتر دیگر مانده.
بدن گرم شد و به آفتاب روی خیابان رسیدیم. وارد بروکلین شده بودیم.

لینک:
فیلم تند شده ای از نمای بالای پل، هنگام شروع موج اول و دوم دوندگان. فکر کنم زمان واقعی ای که هر موج از روی پل عبور می کند چیزی حدود یک ربع باشد که در این فیلم در چند ثانیه آن را می بینید.

ادامه دارد...

برچسب‌ها: , ,

1 Comments:
Blogger pirooz said...
خیلی جالب شده. بخصوص با لینکهایی که گذاشتی