دو نقطه، دو
جایی برای دویدن
۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه
ماراتن نیویورک ۴

یک مطلب از زمان استارت جا ماند و آن اینکه، در لحظه ای که شروع به دویدن کردیم، از تمام بلندگوهای محل شروع،‌ ترانه "نیویورک" با صدای فرانک سیناترا پخش می شد.

ورود به بروکلین و دویدن در خیابان چهارم آن، از آسان ترین و لذت بخش ترین بخش های مسابقه بود.
بعد از اینکه از پل به بروکلین رسیدیم، هر رنگ مسیر جداگانه ای داشت تا اینکه بعد از کیلومتر پنجم در خیابان چهارم بروکلین همه به هم رسیدند.
از این لحظه بود که جمعیت زیادی در دو طرف خیابان ایستاده بودند و سر و صدای زیادی به راه انداخته بودند( البته بعداً فهمیدم در مقایسه با منهتن اینها جمعیت بسیار کمی هستند). مسیر خیابان چهارم بروکلین صاف و هموار و حدود نه کیلومتر، که بسیاری از جزئیات آن در خاطرم مانده. بدن گرم شده بود و دیگر سرما اهمیتی نداشت و همه چیز جدید و جالب بود. بدون هیچ نگرانی،‌ مسیر را می دویدم و به اطراف دقت می کردم. تابلوی مغازه ها و رستورانها را می خواندم. به چهره مردم نگاه می کردم با آرامش و لذت تمام، این خیابان را دویدم و به کیلومتر پانزده و خیابان بِدفورد رسیدیم. از اینجا به بعد را دقیقاً یادم است که به محله یهودی های سنتی رسیدیم. جمیعت تشویق کننده کم شد و بیشتر جمعیت مردان یهودی بودند که لباس سنتی به تن داشتند با ریش بلند و کلاه و موهای حلقه شده شان از کنار کلاه پایین آمده بود. محله آرامی بود و کمی از شور و شوق جمعیت کم شد ولی با این حال هنوز خیلی ها صندلی هایشان را کنار خیابان آورده بودند و دوندگان را تشویق می کردند.
تا اینجای کار دقیقاً روی برنامه ای که برای چهار ساعت و نیم داشتم، پیش رفته بودم و حتی یکی دو دقیقه جلوتر هم بودم. دستبندی به دست راستم بسته بودم که برای تمام کردن ماراتن در چهار ساعت و نیم، زمان دویدن هر مایل را نوشته بود. به هر مایل که می رسیدم زمانم را با دستبند چک می کردم.
از حدود کیلومتر بیست، دردی عمیق در زانوها شروع شد که انتظارش را داشتم و می دانستم که برای تمام کردن ماراتن باید بسیاری از دردها را تحمل کرد، پس نادیده اش گرفتم و با همان سرعت آخرین کیلومتر در بروکلین را دویدم و به پل کوچکی رسیدیم که بروکلین را به کوئینز وصل می کرد و روی آن پل بود که علامت "نیمه ماراتن" نمایان شد.
خیلی لذت بخش بود که دیدم مسیر بیست و یک کیلومتری نیمه ماراتن را در زمان ۲:۱۴:۰۸ به پایان رسانده ام. ولی از طرفی دردهایی که کم کم در پاهایم رو به زیاد شدن می رفت، این پیام را می داد که نمی توانی بقیه مسیر را با این سرعت بدوی ولی همانجا داشتم به این فکر می کردم که با کمی تمرین می توانم در یک مسابقه نیمه ماراتن شرکت کنم و زمان را به دو ساعت برسانم .
پس از این پل به کوئینز رسیدیم که نقطه عطفی بود در مسیر مسابقه.

لینک:
نقشه پی دی اف مسیر مسابقه با تفکیک مسیر رنگهای مختلف.

ادامه دارد...

برچسب‌ها: , ,