دو نقطه، دو
جایی برای دویدن
۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه
ماراتن نیویورک ۱
اگر بخواهم ماراتن نیویورک را به چند قسمت ذهنی تقسیم بندی کنم، تقسیم بندی ها چنین اند:
ساعت های پیش از شروع، بروکلین، پل کوئینز برو، خیابان اول منهتن، سنترال پارک و نقطه پایان.
سعی می کنم هر قسمت را اینجا کمی باز کنم. با توجه به اینکه بعد از دو هفته مسافرت،‌ کارهای زیادی سرم ریخته احتمال کندی در نوشتن زیاد است ولی سعی می کنم مطالب، قبل از اینکه کهنه شوند اینجا پستشان کنم.

از دو سه روز مانده به یکشنبه هفتم نوامبر ۲۰۱۰، حضور ماراتن را در شهر حس می کردی، دوندگانی که از سراسر دنیا به نیویورک سفر کرده بودند، در خیابانهای شهر مشغول تمرینات نهایی بودند، بعضی ها به صورت گروهی سفر کرده بودند و با لباسهای متحد الشکل که گاهی پرچم کشورشان هم روی آن بود، در تمام خیابانهای شهر می دویدند. تقریباً هر ساعتی از روز که بیرون می رفتی، عده زیادی را در حال دویدن می دیدی.
تمام در و دیوار پر بود از آگهی های مربوط به ماراتن، از نوشته هایی کوچک برای روحیه دادن به دونده ها گرفته،‌ تا آگهی های تجاری از اسپانسر های برنامه.
در اخبار شبکه محلی نیویورک، در جدول پیش بینی هوا، به جای روز یکشنبه نوشته بود "ماراتن". با اینکه از پنجشنبه تمام وقت هوا بارانی بود ولی برای یکشنبه هوایی صاف ولی به همراه باد و سرد پیش بینی شده بود.

قبلاً در دفترچه راهنمایی که برای دوندگان ارسال شده بود، این نکته یادآوری شده بود که از زمانی که وسایل تان را به قسمت مربوط تحویل می دهید، تا زمانی که مسابقه شروع شود حدود یکساعت و نیم زمان خواهد بود و این یعنی، یکساعت و نیم در هوای سرد و بدون تحرک منتظر شروع مسابقه بودن. به همین دلیل رسم بر این است که دوندگان لباسهای گرم کهنه ای که دیگر به آن نیاز ندارند را در این زمان انتظار می پوشند و زمان شروع مسابقه،‌ آن لباسها را روی زمین می اندازند و تمام لباسها پس از جمع آوری توسط مسئولین برگزاری، به سازمانهای خیریه اهدا می شود. امسال اعلام شد که حدود بیست تُن لباس گرم در نقطه شروع ماراتن جمع آوری شده.

همانطور که پیش از این نوشتم، امسال دوندگان در سه دسته پانزده هزار نفره مسابقه را آغاز کردند ولی پیش از شروع تمام چهل و پنج هزار دونده در منطقه ای بزرگ که با سه رنگ آبی، قرمز و سبز تقسیم بندی شده بود جمع شدند. از این به بعد این منطقه را "دهکده" خواهم نامید.
از حدود ساعتهای پنج و نیم صبح، دوندگان از مناطق مختلف شهر به این دهکده آورده می شدند. محل این دهکده درست کنارVerrazano narrows bridge قرار داشت، پل بزرگی که استتن آیلند را به بروکلین وصل می کند.برای حمل و نقل تمام دوندگان و رساندن آنها به نقطه شروع برنامه ریزی شده بود.
من چند ماه قبل اعلام کرده بودم که از چه نقطه ای از شهر می خواهم به دهکده برسم. بر اساس ساعت شروع من،‌ به من اعلام شد که باید ساعت شش و چهل و پنج دقیقه، خودم را به کشتی های کوچکی که هر یک ربع از منتهتن به استتن آیلند می روند برسانم و سوار آنها شوم.
از هتل با تاکسی به ایستگاه کشتی رفتم و آنجا تا چشم کار می کرد دونده بود که روی زمین و صندلی های ایستگاه نشسته بودند و هر یک با کلی فکر و استرس، منتظر رسیدن کشتی خودشان بودند.
استرس رخوت انگیزی بر کل فضا حاکم بود. آنها که به صورت گروهی آمده بودند با شوخی و حرف، سر همدیگر را گرم می کردند و آنها که تنها بودند در لاک خودشان فرو رفته بودند و به ساعتهای پیش رو می اندیشدند.

ادامه دارد...

برچسب‌ها: , , ,

1 Comments:
Blogger Mamad said...
سلام

چند باری به این وبلاگ سرزده بودم ولی امروز برای اولین بار شرح ماراتن نیویورک رو خوندم. بسیار عالی بود. امیدوارم بتوانی به زودی وبلاگ را به روز کنی.

من هم حدود 20 روز پیش اولین ماراتنم رو دویدم. خوشحال میشم اگر به وبلاگ من سر بزنی

runninginlate20s.blogspot.com