دو نقطه، دو
جایی برای دویدن
۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه
ده کیلومتر دبی 2013
از آخرین باری که در یک مسابقه عمومی دویده ام، بیش از دو سال می گذرد. ماراتن نیویورک در نوامبر 2010 آخرین تجربه رسمی و البته سخت ترین آن در مسابقات عمومی بود.
دیروز دوباره این تجربه را در مقیاسی کوچک تر و در شهری که در آن زندگی می کنم، تکرار کردم.
سومین بار بود که در 10 کیلومتر دبی، که در کنار ماراتن دبی، برگزار می شود، شرکت می کردم. این بار، با تجربه دویدن در یک ماراتن و تمریناتی بسیار حساب شده تر و متمرکز تر در آن شرکت کردم و امید داشتم که با کیفیتی متفاوت از دو بار پیش بتوانم آن را پشت سر بگذارم که همینطور هم شد.
زمانی رسمی 53:47 برایم ثبت شد که رتبه 1699 را میان 7555 مرد شرکت کننده به دست آوردم. این نتیجه در ده کیلومتر بهترین نتیجه ای است که تا به حال داشته ام. خودم با توجه به وزن نسبتاً بالا ( حدود  80 کیلو) و فشارهای کاری که از نظر روانی روی تمرینات تاثیر مخرب دارند، برای زیر یک ساعت برنامه ریزی کرده بودم و حتی اگر 59 دقیقه ای می دویدم راضی بودم. این زمان راستش ورای انتظاری بود که از خودم داشتم و پس از مسابقه بسیار احساس خوب و نشاط آمیزی داشتم و دارم.

سازماندهی برگزار کنندگان، پس از چهارده سال پیاپی برگزار کردن این مسابقه و همچنین بالا رفتن آمار شرکت کنندگان، بسیار بهتر از گذشته بود و مسیر انتخابی هم مسیر خوبی بود. البته دیروز به دلیل مه بسیار غلیظ، چیزی از مسیر دیده نمی شد و میدان دید حدود بیست متر بود. هوا بسیار برای دویدن مطبوع بود و به دلیل مه، فضای متفاوتی به جود آمده بود که انرژی دوندگان را زیادتر می کرد.

و اما یک نکته منفی در سازماندهی:

با توجه به شرکت حدود پانزده هزار دونده( جمعاً در سه بخش ماراتن، 10 کیلومتر و 3 کیلومتر) حمل و نقل دوندگان از مهم ترین پارامترهای لازم برای بهتر برگزار کردن مسابقات عمومی است. مترو دبی که می توانست نقشی بسیار حیاتی در این امر داشته باشد، به روال همه جمعه ها که به خاطر نماز جمعه تا ساعت دو بعد از ظهر کار نمی کند، این جمعه هم درهایش را به روی دوندگانی که از ساعت پنج  و نیم صبح باید خودشان را به خط آغاز می رساندند، بست و همچنین پس از مسابقات، دوندگان خسته ای را که صبح  با تاکسی به محل مسابقه آمده بودند، در خیابانهایی که تاکسی در آن یافت نمی شد، سرگردان کرد.
مسئولین آدیداس که از حامیان اصلی مسابقه بودند، خیلی اصرار داشتند که امسال یکی از بهترین ماراتن های جهان را به چشم دیده اند ولی مشخص است که این کلامی کاملاً تبلیغاتی است و ماراتن دبی هنوز خیلی با استانداردهای جهانی فاصله دارد ولی پیشرفتش قابل مشاهده است.

کمی آمار از مسابقات امسال:
تعداد کل دوندگان در بخش ماراتن: 1894 نفر که 17 نفر آنها ایرانی بودند.
تعداد کل دوندگان در بخش ده کیلومتر: 9199 نفر که 58 نفر آنها ایرانی بودند.
شرکت کنندگان در بخش ماراتن با ویلچر: 4 نفر که سه نفر از آنان به خط پایان رسیدند.

لینک ها:



برچسب‌ها: , , , ,

۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه
ماراتن نیویورک ۸
قرار بود بالای نقطه پایان، تعدادی بادکنک در هوا معلق باشد تا دوندگان بتوانند آن را از دور ببینند. گویا جنسشان جور نبوده و این بادکنک ها به هوا نرفتند. باید می دیدید چقدر دوندگان از نبودن آنها ناراحت بودند و فحش می دادند.
از جایی که وارد خود سنترال پارک شدیم و در مسیر باریک و پیچ دار آن دویدیم، تا نقطه پایان فقط چهار کیلومتر است و هر لحظه از آن انتظار داری که خط پایان را ببینی. به خصوص اگر بار اولت باشد که این مسیر را بدوی، هیچ تصوری از اینکه این خط، کی در افق چشمانت ظاهر می شود نداری و این بیشتر آزارت می دهد.
جمعیت بسیار زیادی در دو طرف مسیر بسیار باریک سنترال پارک جمع شده اند و تو با تمام دردی که وجودت را گرفته احساس می کنی می خواهی در این جمعیت حل شوی. فقط چهار کیلومتر مانده... سه کیلومتر... یعنی به اندازه همان یک دوری که نزدیک خانه ام دور چند ساختمان بزرگ می زنم ... پس چرا تمام نمی شود این لعنتی!!!؟
خیلی چیزها در آن لحظات از سرم گذشت. خیلی چیزها لازم است که تو را یاری کند تا قدم های آخر را استوار برداری، چیزهایی که هیچ کدام به قدرت و فیزیک و تمریناتت ربط ندارند. چیزهایی که باورت نمی شوند توی آن شلوغی از کجا در ذهنت پیدا می شوند و مثل یک خورشید می درخشند. باورتان نمی شود که حتی بعضی از کامنت های قدیمی این وبلاگ یا صفحه فیس بوک، که در حالت معمولی به زحمت به خاطرم می آید،‌ آنجا در کسری از ثانیه سر بر می آورد و یک قدم بیشتر به پیشم می راند.
اینکه می گویند برای بنگاه های خیریه بدوید، اینکه می گویند به دوستانتان بگویید در آخر مسیر به همراهی تان بیایند، اینکه می گویند روی زمانتان شرط بندی کنید، اینکه می گویند به یک غذای لذیذ ناسالم که دوست دارید فکر کنید و هزاران توصیه دیگر، همه برای کشاندن پاهای سنگین تحلیل رفته ای است، که برای برداشتن قدم های آخر به یک غذای روانی احتیاج دارد، چون همه غذاهای جسمی را به پایان رسانده.
یک تکه موز که آخرهای مسیر به گلویت می رسید، مثل قطره ای روی یک سنگ گرم و خشک، ناپدید می شد. دیگر خوراک تن به کارَت نمی آمد.
پس از مایل بیست و شش، یعنی زمانی که فقط هشتصد متر تا خط پایان فاصله داشتم، توانستم دروازه پایان را که باز هم پشت یک انحنا قرار داشت ببینم. دیگر داشتم در یک رو در بایستی با خودم و اطرافیانم می دویدم، اصلاً جای فکر کردن نبود، فقط می دانستم تا دقیقه ای دیگر باید تمام شود. هیچ چیز از آدمهای اطراف و جمعیت تشویق کننده یادم نیست. حتی ساعت بالای سرم را هم نگاه نکردم. فقط با همان سرعت دویدن، خودم را روی خط پایان انداختم و پس از سه چهار قدم، ایستادم. ایستادن هم بعد از نزدیک پنج ساعت دویدن،‌ برای بدن شوک آور بود.

درست پس از خط پایان، اولین چیزی که به دستت داده می شود، یک سیب است. یک سیب سرخ و زرد نیویورکی که نمادی است از خود نیویورک. شاید شنیده اید که نام مستعار نیویورک، "سیب بزرگ" ( Big Apple) است.

تعجب که نمی کنید اگر بگویم آن سیب، گواراترین سیبی بود که در عمرم خورده ام؟! هنوز سیب را تمام نکرده بودیم که مدال ماراتن را به گردنمان انداختند و پس از آن یک کیف حاوی خوراکی و یک تن پوش نایلونی بهمان دادند که دورمان بپیچیم تا جلوی باد و سرما را بگیرد ولی سرما بسیار زیاد بود و از طرفی بدنها ضعیف و شکننده. تا وسایلمان را دریافت کردیم و آرام آرام از پارک خارج شدیم و به خیابان اصلی رسیدیم، حدود چهل و پنج دقیقه طول کشید و من با تمام وجود از سرما می لرزیدم.احساس می کردم استخوانهای بدنم، مثل دندانهایم دارند به هم می خورند.

با دو دونده دیگر یک تاکسی را شریکی گرفتیم و هر سه که وضعیت مشابهی داشتیم به راننده تاکسی پول اضافی دادیم تا درست جلوی درب هتل پیاده مان کند، نه صد متر جلوتر!! راننده گفت: " من نمی فهمم، شما چرا این کار را با خودتان می کنید؟!!!"

وقتی در ماشین نشستم، پاهایم کاملاً‌ سرد شد و هنگام پیاده شدن،‌ تقریباً‌ مثل معلول ها دستهایم را به سقف ماشین گرفتم تا بتوانم خودم را از ماشین بیرون بیاورم.
پس از خوردن یک غذای مختصر در همان لابی هتل،‌ لنگان لنگان خودم را به اتاق رساندم و پس از یک دوش آب گرم، که بدترین چیز برای پاهای ملتهب پس از ماراتن است، خودم را در تخت انداختم و دوازده ساعت بدون حرکت، مثل یک خرس خوابیدم.

لینک:
گزارشی یک و نیم دقیقه ای از ماراتن امسال در یوتیوب


داستان ماراتن تمام شد ولی مطالب مرتبط به آن، ادامه خواهد داشت.

برچسب‌ها: , , , ,

۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه
ماراتن نیویورک ۱
اگر بخواهم ماراتن نیویورک را به چند قسمت ذهنی تقسیم بندی کنم، تقسیم بندی ها چنین اند:
ساعت های پیش از شروع، بروکلین، پل کوئینز برو، خیابان اول منهتن، سنترال پارک و نقطه پایان.
سعی می کنم هر قسمت را اینجا کمی باز کنم. با توجه به اینکه بعد از دو هفته مسافرت،‌ کارهای زیادی سرم ریخته احتمال کندی در نوشتن زیاد است ولی سعی می کنم مطالب، قبل از اینکه کهنه شوند اینجا پستشان کنم.

از دو سه روز مانده به یکشنبه هفتم نوامبر ۲۰۱۰، حضور ماراتن را در شهر حس می کردی، دوندگانی که از سراسر دنیا به نیویورک سفر کرده بودند، در خیابانهای شهر مشغول تمرینات نهایی بودند، بعضی ها به صورت گروهی سفر کرده بودند و با لباسهای متحد الشکل که گاهی پرچم کشورشان هم روی آن بود، در تمام خیابانهای شهر می دویدند. تقریباً هر ساعتی از روز که بیرون می رفتی، عده زیادی را در حال دویدن می دیدی.
تمام در و دیوار پر بود از آگهی های مربوط به ماراتن، از نوشته هایی کوچک برای روحیه دادن به دونده ها گرفته،‌ تا آگهی های تجاری از اسپانسر های برنامه.
در اخبار شبکه محلی نیویورک، در جدول پیش بینی هوا، به جای روز یکشنبه نوشته بود "ماراتن". با اینکه از پنجشنبه تمام وقت هوا بارانی بود ولی برای یکشنبه هوایی صاف ولی به همراه باد و سرد پیش بینی شده بود.

قبلاً در دفترچه راهنمایی که برای دوندگان ارسال شده بود، این نکته یادآوری شده بود که از زمانی که وسایل تان را به قسمت مربوط تحویل می دهید، تا زمانی که مسابقه شروع شود حدود یکساعت و نیم زمان خواهد بود و این یعنی، یکساعت و نیم در هوای سرد و بدون تحرک منتظر شروع مسابقه بودن. به همین دلیل رسم بر این است که دوندگان لباسهای گرم کهنه ای که دیگر به آن نیاز ندارند را در این زمان انتظار می پوشند و زمان شروع مسابقه،‌ آن لباسها را روی زمین می اندازند و تمام لباسها پس از جمع آوری توسط مسئولین برگزاری، به سازمانهای خیریه اهدا می شود. امسال اعلام شد که حدود بیست تُن لباس گرم در نقطه شروع ماراتن جمع آوری شده.

همانطور که پیش از این نوشتم، امسال دوندگان در سه دسته پانزده هزار نفره مسابقه را آغاز کردند ولی پیش از شروع تمام چهل و پنج هزار دونده در منطقه ای بزرگ که با سه رنگ آبی، قرمز و سبز تقسیم بندی شده بود جمع شدند. از این به بعد این منطقه را "دهکده" خواهم نامید.
از حدود ساعتهای پنج و نیم صبح، دوندگان از مناطق مختلف شهر به این دهکده آورده می شدند. محل این دهکده درست کنارVerrazano narrows bridge قرار داشت، پل بزرگی که استتن آیلند را به بروکلین وصل می کند.برای حمل و نقل تمام دوندگان و رساندن آنها به نقطه شروع برنامه ریزی شده بود.
من چند ماه قبل اعلام کرده بودم که از چه نقطه ای از شهر می خواهم به دهکده برسم. بر اساس ساعت شروع من،‌ به من اعلام شد که باید ساعت شش و چهل و پنج دقیقه، خودم را به کشتی های کوچکی که هر یک ربع از منتهتن به استتن آیلند می روند برسانم و سوار آنها شوم.
از هتل با تاکسی به ایستگاه کشتی رفتم و آنجا تا چشم کار می کرد دونده بود که روی زمین و صندلی های ایستگاه نشسته بودند و هر یک با کلی فکر و استرس، منتظر رسیدن کشتی خودشان بودند.
استرس رخوت انگیزی بر کل فضا حاکم بود. آنها که به صورت گروهی آمده بودند با شوخی و حرف، سر همدیگر را گرم می کردند و آنها که تنها بودند در لاک خودشان فرو رفته بودند و به ساعتهای پیش رو می اندیشدند.

ادامه دارد...

برچسب‌ها: , , ,

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه
سرعت بیشتر ≠ سوزاندن کالری بیشتر

آیا با دویدن سریع تر، کالری بیشتری می سوزانیم؟


جواب: خیر.


از لحظه ای که بدن وارد مرحله دویدن می شود، یعنی از حالت راه رفتن خارج می شود، فرم سوختن کالری در بدن تغییر می کند چون تمام اجزای بدن درگیر این حرکت جدید می شوند و به صورت ثابت در همان وضع باقی می مانند. از آن به بعد، این فرم به صورت ثابتی کالری بدن را مصرف می کند. به همین دلیل، بر اساس وزن هر دونده، در مسافتی ثابت، کالری ثابتی سوزانده خواهد شد. فقط وقتی سریع تر می دویم این کالری در زمان کمتری می سوزد.


برای محاسبه مقدار کالری سوزانده شده در هنگام دویدن فرمولی وجود دارد:

وزن بدن بر حسب پوند ضربدر 0.72 نشان دهنده میزان کالری سوزانده شده در یک مایل است.

لازم نیست ماشین حساب بردارید و تبدیلات را انجام دهید.محاسبه آن در سیستم متریک، ساده تر از اینهاست.


*در هر کیلومتری که می دوید، تقریباً به اندازه وزن بدن تان کالری می سوزانید. تمام شد.


یک دونده 70 کیلویی، در هر کیلومتر حدود 70 کالری می سوزاند. فرقی نمی کند که این یک کیلومتر را در 8 دقیقه بدود یا در 4 دقیقه. مقدار کالری سوزانده شده در هر کیلومتر ثابت می ماند.


ولی پیاده روی و یا هر ورزش دیگر، نوع دیگری کالری بدن را مصرف می کنند و مقدارشان متفاوت است. در پیاده روی همین مسیر یک کیلومتری، حدود دو سوم دویدن کالری مصرف می شود و در شنا کردن همین مسیر حدود سه برابر.


یک نکته هم که به میزان مصرف، کالری بستگی ندارد این است که در سرعتهای مختلف از منابع مختلفی برای سوختن کالری استفاده می شود. مثلاً وقتی که آرام تر می دوید، بدن کمی فرصت پیدا می کند که از منابع چربی، هم زمان با منابع کربوهیدرات استفاده کند، ولی وقتی سرعت را بالا ببرید، بدن برای سوزاندن سریع تر انرژی بیشتر به سراغ انبار کربوهیدات تان خواهد رفت.

برچسب‌ها: , ,

۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه
Dubai Marathon 2010

فردا، جمعه بیست و دوم ژانویه، مسابقه ماراتن دوبی برگزار می شود و در کنار آن دو مسابقه کوچکتردر مسیرهای 10 کیلومتر و 3 کیلومتر نیز برگزار خواهد شد.


دو سال پیش همین موقع ها بود که بعد از حدود 6 ماه دویدن، با هیجان بسیار در 10 کیلومتر آن سال دویدم. هر چند که در همان مسابقه، بنیان چند آسیب دیدگی در پاهایم به وجود آمد که چند هفته بعد از مسابقه خود را نشان دادند، ولی لذت دویدن در چنین اتمسفری هنوز فراموش نشده است. داستان آن بچه آهو که از حیاط کاخ شیخ دوبی به جمع دوندگان پیوست هم، همچنان شنیدنی و قابل تأمل است.

آن زمان قصد کرده بودم که در سال 2009 در ماراتن دوبی شرکت کنم که به دلیل دو نوبت آسیب دیدگی و ندویدن طولانی در سال گذشته به آن نرسیدم.

از سال گذشته، که حتی شماره مسابقه ده کیلومتر را دریافت کردم ولی به دلیل درد زانو نتوانستم در آن بدوم، نوع نگاهم به دویدن تغییر کرد. از آن به بعد، اصل برایم فقط خود دویدن و لذت آن شد نه هیچ هدف دیگری. هر یک بار دویدن در تمرینات، برایم یک مسابقه است با خودم.

دیگر شرکت کردن در یک مسابقه جمعی، هدف نیست، بهانه است.

در تابستان امسال پس از وقفه ای سه ماهه از آسیب دیدگی، خیلی آرام و درونی و بدون هیچ فشاری، دوباره دویدن را شروع کردم و بدون وقفه تا امروز ادامه اش دادم، تا رسید به اینجا که قرار است فردا دوباره بعد از دوسال، در 10 کیلومتر دوبی بدوم.

از آنجا که قرارم با خودم این است که فقط از انرژی جمعی ای که فردا قرار است حدود هفت هزار نفر همزمان باهم آزاد کنند، لذت ببرم، هیچ برنامه خاصی برای سرعت دویدن تعیین نکرده ام، فقط می دوم تا ببنینم بدنم چه می خواهد و چه به من خواهد داد. تنها چیزی که اهمیت دارد این است که مسیر مسابقه را به سلامتی و لذت به پایان ببرم. اگر احساس کنم با نفر آخر شدن، این شرایط به وجود می آید، نفر آخر خواهم شد.

البته با توجه به شرایطی که الان دارم، اگر اتقاق خاصی در طول مسیر نیافتد، باید در زمانی بین یک ساعت تا یک ساعت و پنج دقیقه مسیر ده کیلومتر را بدوم. دو سال پیش هم در همین زمان دویدم. اگر کمتر از این شد یعنی آدرنالینی که حین مسابقه در بدن ترشح می شود کمی زیادی کار کرده، اگر بیشتر شد یعنی بدنم بهم گفته که آرام تر بدوم تا آسوده تر باشد.


مسابقه امسال از جلوی هتل" وست این" انتهای خیابان جمیرا، آغاز خواهد شد.

دوندگان ماراتن ساعت شش و نیم صبح، از جلوی هتل دویدن را آغاز می کنند و مسیر صاف و کنار ساحلی خیابان جمیرا را به سمت پرچم می دوند و تقریباً پس از طی کردن تمام طول خیابان جمیرا، از جلوی پرچم، دور می زنند و همان خیابان را بر می گردند و جلوی مدیا سیتی مسیر چهل و دو کیلومتری را به پایان می برند.

دوندگان ده کیلومتر ساعت شش و چهل و پنج دقیقه از جلوی هتل همان مسیر را آغاز می کنند و کمی قبل از رسیدن به مدینت جمیرا دور می زنند و جلوی مدیا سیتی مسیر ده کیلومتری را به پایان می برند.


هفته آینده در همینجا از جزئیات مسابقه خواهم نوشت.

برچسب‌ها: , , , ,

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه
ماراتن، نبردی که همیشگی شد
490 سال پیش از میلاد مسیح، در جنگ بین ایران و روم در محلی به نام "ماراتن" در یونان کنونی، ارتش روم پس از شکست ایران به سربازی به نام "فیدیپیدس" ماموریت می دهد تا به آتن برود و خبر پیروزی ارتش روم را به مجلس سنا در آتن برساند. فیدیپیدس از فرط هیجان، تمام مسیر از ماراتن تا آتن را بدون توقف می دود و هنگامی که به صحن مجلس سنا می رسد، فقط یک جمله می گوید: "ما پیروز شدیم" و همانجا روی زمین می افتد و از خستگی جان می سپارد.

این داستانی است که امروزه در درستی آن تردیدهای بسیاری هست، ولی از آنجایی که کمی اسطوره ای و شکوه مند است، شنوندگان ترجیح می دهند آن را باور کنند و به تردیدهای تاریخی که درباره آن هست علاقه ای نشان نمی دهند. خیلی هم مهم نیست که این داستان چقدر حقیقت دارد، مهم این است که چنین داستانی باعث به وجود آمدن مسابقه ای در جهان شده که موفقیت در آن چیزی فراتر از مرزهای فیزیکی انسان و چیزی بالاتر از قدرت و استقامت انسانی طلب می کند و همین امر باعث شده که در بین تمام ورزشهای کهنه و مدرن، نگاه کارشناسان و مردم به این مسابقه، نگاهی متفاوت و توام با احترام باشد.
این مسابقه را امروز به نام "دوی ماراتن" می شناسیم. مسابقه ای که از آن به عنوان مسابقه ای فراورزشی یاد می شود.

مسیری که فیدیپیدس در آن زمان دویده، دقیقاً معلوم نیست چون جاده آن زمان با جاده امروز تفاوتهای بسیاری دارد، ولی جالب است که حتی اگر امروز مسیر اتوبان ماراتن-آتن را اندازه گیری کنید، چیزی در حدود همان چهل و دو کیلومتر به دست خواهد آمد.

مسافتی که امروز در یک مسابقه ماراتن دویده می شود دقیقاً 42کیلومتر و 195 متر است. اینکه چگونه این مسافت انتخاب شده خود داستانی مفصل دارد ولی همین قدر بدانید که اولین مسابقه ماراتن درسال 1896 و در المپیک آتن برگزار شده که مسافت آن حدود 40 کیلومتر بوده است ولی از سال 1924 مسافتی که در بالا ذکر شد به طور ثابت و رسمی مورد استفاده قرار گرفته است.

نکته جالب اینکه در المپیک سال 2004 در شهر آتن، دوندگان دقیقاً مسیر ماراتن-آتن را دویدند و یک بار دیگر پس از نزدیک به 2500 سال، مسیری که فیدیپیدس دویده بود را تجربه کردند.

امروزه در سرتاسر جهان و در طول یک سال حدود 1200 مسابقه ماراتن در شهرهای مختلف برگزار می شود و شرکت کنندگان در این مسابقات، در جدالی درونی و بیرونی، قدرت بدنی و ذهنی شان را محک می زنند. جدالی ;که پیروزی در ‍آن، برای هر دونده معنی متفاوتی دارد.

در نوشته های بعدی به پنج ماراتن مهم و معروف که هر سال در پنج شهر جهان برگزار می شود خواهم پرداخت و از جزئیات آنها خواهم نوشت.

برچسب‌ها: , ,